نتایج جستجو برای عبارت :

همه ما یک درون خودمون داریم!

خدا ما رو به اونچه که درون خودمون مخفی کردیم مبتلا می کنه!!! تا قلب ما رو پاک پاک پاک کنه .. چطور قلب ما برای پذیرفتن حق نَرم میشه تا بتونیم مسیر رو درست بریم جلو .. و به خودمون ظلم نکنیم؟؟
.. وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.
سوره آل عمران، آیه 154
 
 
همین امروز صحبت های روانشناسی به نام بابایی زاد رو گوش میدادم .. بحث شون این بود که ما نمی تونیم رفتاری غیر از آنچه
میگن اولین ها همیشه یاد آدم میمونه. ولی یه وقتایی اون اولینی که یادمون میمونه اولینیه که خودمون انتخاب کردیم. اولین تجربه ایکس بعد پیدا کردن خودمون و فهمیدن این که واقعا چی میخوایم. اولین تجربه فلان چیز که خودمون تصمیم میگیریم این دفعه دیگه واقعیه. به نظرم این اولین شیرین تره. چون مخصوص به خودمونه.مال خود خودمون.
شاید یکی از دلایلی که عشق این قدر خوبه اینه که پر از اولین هاست. اولین هایی که خودمون انتخابش کردیم.
یه جایی باید با خودمون روراست باشیم و قبول کنیم که دیگه داریم زیادی خودمون را دست بالا میگیریم .
از خودمون انتظار معجزه داریم .
 
آخه مگه ما کی هستیم ؟!
 
ندا می آید : تو چیزی جز یه کرم که از قضا در فرگشت دست و پا در آورده نیستی پس بگیر بشین سر جات و زندگی خودت را بکن !
این عادت بدیه که وقتی اتفاق بدی توی زندگیمون میفته یا کسی رو از دست میدیم ناراحتی و اندوه واقعیمون رو نشون نمیدیم و میریزیم توی خودمون
باید حرف بزنیم. باید یکی رو پیدا کنیم بشینیم سیر تا پیاز ماجرا رو، اونجاهایی که اذیت شدیم، اون جاهایی که زخم خوردیم رو براش بگیم و گریه کنیم. گریه کنیم و اندوهمون رو بروز بدیم. خودمونو خالی کنیم. نریزیم توی خودمون. مخصوصا ما خانما که ذاتا ساخته نشدیم واسه ریختن حرفامون توی خودمون. این حرفای فروخورده میشه بیما
مدتها بود از فضای مجازی خودخواسته فاصله گرفته بودم تا اینکه ویروس کرونا هم که از مخلوقات ذات اله است من و مردم دنیا رو همون طور که به درون خانه ها برد به درون خودشون هم برد . دیدم فاصله زیادی بین من و خیلی از زوایای زندگی م ایجاد شده . دست به کار شدم . به دوست داشتنی هام فکر کردم به خاطراتم که کم فروغ شده بودند و به همه چیز نگاهی دوباره کردم . واقعا برسر خودمون چه آوردیم . به نظرم استقرار و سکینه اصالت درست نگریستنه. شیطان همان طور که ابناء بشر رو ب
اهای عروسی که بیست چهاری مادر شوهر و پدر شوهرت رو مامان گلم بابای گلم خطاب میکنی و برای فامیل های همسرت پسوند "جون " از زبونت نمیفته 
چندبار مامان ، بابای خودت رو مادرجان ، پدرجان صدا کردی ؟؟؟
+ از این همه تزویر حرصی میشم ...
+ کاش یکم خودمون باشیم !
+ کاش یکم خودمون رو درست کنیم و بعد سعی کنیم خودمون باشیم :)
.
.
.
بله یه جیزی هم میخواستم تعریف کنم ، دوخطشم تایپ کردم دیدم بیخیال... مجالش نی ! 
+ هی رفیق ! اینا رو مینویسم که هر چند وقت یه بار که وبمو میخون
من کاری به مافیای نفتی ندارم به نظرم همه ما باید از خودمون شروع کنیم . ماشینهای بنزینیمون رو بذاریم کنار . حالا که مسئولین هم از مافیای نفتی میترسن و حتی اجازه ندارند طرح زوج و فرد رو اجرا کنن از خودمون شروع کنیم. مافیای نفت هم مثل مافیای مواد مخدره اگه مردم نا آگاه دنیا تصمیم بگیرن آگاه بشن مواد مصرف نکنن مافیای مخدر نابود میشن و همچنین اگه همه تصمیم بگیریم نیازمون به خودرو بنزینی کمتر بشه مافیای نفت خودبخود نابود میشه. 
از خودمون شروع کنیم
در حقیقت ما از خود آدم‌ها متنفر می‌شیم یا از ویژگی‌های نفرت‌انگیزشون؟
چرا از بعضی آدم‌ها متنفر می‌شیم؟
چون فقط دارای یه سری ویژگی‌های نفرت‌انگیز و آزاردهنده هستند؟ یا گاهی متنفر می‌شیم چون وجود اون ویژگی‌های نفرت‌انگیز رو کم و بیش در خودمون هم می‌بینیم؟ با تنفرمون هم در برابر اون شخص و هم در برابر خودمون طغیان می‌کنیم. طغیان در برابر خود. از خودمون می‌ترسیم، از این که ما هم اون ویژگی‌های آزاردهنده رو داریم که گاهی ممکنه در رفتار و
دلم میخواد دستتو بگیرم بریم یه شهر آروم برای خودمون زندگی کنیم برای خودمون کار کنیم برای خودمون وقت بذاریم و انرژی. 
همینقدر ساده همینقدر آروم.
دلم زندگی میخواد
میدونی چقدر دلم زندگی میخواد
فقط ممکنه پیرت کنم همین :))
من از این شهر خسته ام دلم میخواد دور بشم از این همه شلوغی و هیاهو و بدو بدو.
دلم میخواد دستتو بگیرم بریم یه شهر آروم برای خودمون زندگی کنیم برای خودمون کار کنیم برای خودمون وقت بذاریم و انرژی. 
همینقدر ساده همینقدر آروم.
مگه مردم بقیه شهرها زندگی نمیکنن؟ مگه ندارن؟ مگه همه چی تهرونه؟ من که میگم نه نیست.
دلم زندگی میخواد
میدونی چقدر دلم زندگی میخواد
فقط ممکنه پیرت کنم همین :))
دقّت کردید چقدر پوست کلفت شدیم؟ چندسالی هست که با پیشرفت تکنولوژی، ذهن ما هم پر شده از اتفاقات مختلفی که نه تو شهر خودمون، نه تو کشور خودمون، نه تو کره ی خودمون حتّی از سیاره های دیگه هم می شنویم. همین اوّل کاری از خودمون بپرسیم، چقدر از این اطلاعاتی که هرروز به گوش ما می رسه، به درد بخور هست؟ بخوایم در مورد مبحث بدردبخوری صحبت کنیم، اثر مطلب از بین می ره چون صحبت یه چیز دیگس!
چقدر شنیدی از سر بریدن ها، زنده زنده گور کردن ها، آتیش زدن ها، منفجر
ما فقط میخوایم حال همه خوب باشه ، ولی بعضی وقتا حال کسی که خوب نمیشه که هیچ حال خودمونم خراب میشه... مثل بهار، بهار با اینکه نماد شادی و سرسبزی اما همه رو خوشحال نمی کنه چون بعضیا به گرده های توی هوا حساسیت دارن ، اما مگه این تقصیر بهاره؟
ما نمیتونیم نسبت به حال بد بقیه بی تفاوت باشیم اما تهش تصمیم با خودمونه یا باید اونقد تلاش کنیم تا همه رو راضی نگه داریم که تهش چیزی از خودمون نمونه و یا میتونیم از اول مسئول حال بد خودمون باشیم یه دیقه هم نسبت
دانلود در لینک روبرو ( دانلود فیلم نقاب 2 دو)
ما آدما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
نقاب هایی که به صورت میزنیم میتونه اذیت کننده باشه
میتونه هم عادی باشه
یکی نقاب دین میزنه- یکی نقاب تحصیل و یکی هم در مورد عشق
ماهیت همه ی این ها اینه که ما خودمون نیستیم و خیلی خوب خودمون رو گول میزنیم
اینقدر خوب خودمون رو گول میزنیم که خودمون هم یادمون میره که اصلا هدفمون چی بود
و قرار بود چه کارایی انجام بدیم
هدف آدم که یادش میره
ا
جان درون:تقصیر خودت بود.
شرلوک درون:تقصیر من؟؟؟
جان درون:آره.خودت.
شرلوک درون:می دونی چیه،مشکل من اینه که زیادی خوش خیالم.
جان درون:فکر کنم این رو درست گفتی.
شرلوک درون:تو بگو اشتباه من کجاست؟
جان درون:خودت خیلی خوب می دونی.
شرلوک درون:جان،محض رضای خدا بس کن.
جان درون:شرلووووووووووک.
شرلوک درون:باشه جان.بذار به این موضوع فکر کنم.
جان درون:فایده ای هم داره؟؟؟
شرلوک درون:چی؟
جان درون:این که به این موضوع فکر کنی.
شرلوک درون:جان.یک سوال ازت بپرسم؟؟
ج
  همش داریم و همشه داریم یکسری چیز مینویسیم با یک موضوع و محوریت خاص تا خودمون رو محدود کنیم و این ویژگی آدماست که محدود زندگی کنن. حالا زندگی محدود که دست خودمون نیست ولی محدود زندگی کردن که دست خودمونه. نیایم با چند تا انتخاب خاص محدود، محدودش کنیم و نتونیم کامل باشیم. خودمون رو بسته ی یک محفظه ی شخصیتی نکنیم تا مثل میمون توی قفس همه ما رو با انگشت نشون بدن و بگن آره این همون آدمیه که باید توی حصار خودش برای ما ادا در بیاره تا ما توی جهان آزاد
  همش داریم و همشه داریم یکسری چیز مینویسیم با یک موضوع و محوریت خاص تا خودمون رو محدود کنیم و این ویژگی آدماست که محدود زندگی کنن. حالا زندگی محدود که دست خودمون نیست ولی محدود زندگی کردن که دست خودمونه. نیایم با چند تا انتخاب خاص محدود، محدودش کنیم و نتونیم کامل باشیم. خودمون رو بسته ی یک محفظه ی شخصیتی نکنیم تا مثل میمون توی قفس همه ما رو با انگشت نشون بدن و بگن آره این همون آدمیه که باید توی حصار خودش برای ما ادا در بیاره تا ما توی جهان آزاد
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی             وی آینهٔ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست             از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
این رباعی رو خیلی دوست دارم (:
توی زندگی بهتره با سایه‌ها سروکله نزنیم! سایه‌ها آدمای دیگه یا بهانه‌های ما هستن، اگه قرار به تغییر باشه همش از خودمون شروع میشه؛ هر تغییری از درون و تغییر افکارمون شروع میشه
به‌جای اینکه دنبالِ سایه خودمون بُدوییم بهتره که دنبال یه هدفِ واقعی باشیم. (:
به شخصه اعتقاد دارم به اینکه : 
کسی که بهشت را در زمین نیافته است ، در آسمان نیز نخواهد یافت !
اول اینکه جنبه روانی اش رو در نظر بگیرید ، اینکه هممون به یک شکلی در اومدیم که به خودمون اجازه لبخند هم نمیدیم ، انگار با خودمون هم قهر کردیم .
 سوار تاکسی و مترو که میشیم انگار همه با هم دعوا داریم ، باور کنید هممون رفتنی ام از این دنیا ، چطور دلمون میاد اینطوری زندگی و بگذرونیم ؟ تا زمانی که خودمون با هم خوب نباشیم ، چطور انتظار داریم زندگی خوبی در ا
رفتین خارجکوچه کثیفه چند درصدمون جارو برمیداریم و جارو میزنیمکشور خودمون باشه چنددرصدشهر خودمون باشه چیکوچه خودموندر نهایت خونه خودمون اگه باشه؟!مسلما هرجا احساس مسئولیت بیشتری وجود داشته باشه حرکت بیشتری هم وجود دارهمینالی از تنبلی و بی عاری جوونت؟!ناراحتی از خونه نشستن و ولگردیش؟غصه علافی جوونای مملکتو میخوری؟دوست داری به خودشون حرکتی بدن و زندگیشونو سامان ببخشن، باید حس مسئولیت پذیری رو در وجودشون زنده کنیو《ازدواج》این کاره است.
به اون گفتم هی یه نگاهی به خودمون بکن
آخه کی حرف یه دعانوسِ پارتیزان و یه نخبه بیکار رو باور میکنه
با تعجب بهم گفت:مگه تو پارتیزانی
همینکه اومدم بهش توضیح بدم دوباره گفت:
بیخیال مرد، ما دوتا خودمون حرف خودمون رو باور نمیکنیم
از بقیه چه توقعی داری
‏درباره ی اراده قسمت جالبش اینه که اراده بر درون خودمون تسلط کمتری داره تا بیرون. گویا نمیشه چیزی رو به طور اختیاری نفهمید اگه شرایطش فهمش حاصل شده باشه. یعنی فهمیدن و نفهمیدن تابع اراده نیستن، انسان مضطره در برابرشون. و دیگه اینکه در برابر از یاد بردن ؛امر حافظه هم گویا تابع شرایطه و نه اراده!
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدن
خدا به انسانها قدرت تصمیم گیری و اختیار و اراده داد ، قدرتی که وجه تمایز انسان با سایر موجودات و جانداران هستتوی زندگی یاد بگیریم تابع تصمیمات هیچ کس نباشیمهیچ کس بهتر از خود ما نمی‌دونه چی به صلاحشه و چی براش خوبهپس بهتره خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریماجازه ندیم هیچ کس اینا رو از ما بگیره و سلب کنهچون کسی که بتونه این قدرت‌ها رو ازمون سلب کنه ، قسمتی از انسانیت ما رو تسخیر کرده و
واسه خاله سوغات سوهان حلوایی آورده بودیم، منتهی سوهان خودمون رو که تست کردیم پشیمون شدیم و واسه خودمون نگهش داشتیم. منتهی بعد از یه هفته قضیه اش طی وراجی تلفنی لو رفت. منتهی خاله چون مثل مادر آدمه اجازه داد نصف جعبه رو بخوریم ولی نصف دیگه اش رو حتما واسشون ببریم.
خب یه وقت هایی هم حرف های آدم ته میکشه حتی اگر مخش سوخته باشه
یکی از دیوار نویس ها خواستند که از ندای درون هم بگیم
من خیلی نمیدونم اما به عنوان طرح بحث این که:
ندای درون را به مثابه وجدان میشه دربارش حرف زد
ندای درون را به مثابه محاکات یعنی همگرایی حس جمعی آنچه در حج هم هست میشه دربارش حرف زد
ندای درون را به مثابه الهام آنچه در حل مسأله به کار میرود میشه دربارش حرف زد
ندای درون را به عنوان پیام هایی از درون شخصیت ناشناخته خود میشه دربارش حرف
این روزها همه عجیب خسته ایم و سردرگم اما...
میتونیم جوره دیگه ای برا خودمون بسازیمش بهترین فرصت برای اینه که همه ی کارای عقب افتاده ای که تو سال جدید فرصت نکردیم انجامش بدیم و همیشه بخاطر نداشتن وقت گله میکردیم الان انجامش بدیم
یا الان دیگه واقعا نباید بهونه ای جز بیماری برای انجام ندادن کارامون داشته باشیم و سال جدید رو بدون اینکه کاری رو عقب بندازیم زندگی کنیم
اینکه الان سرگرم به انجام دادن کاری بشیم خیلی تو بالابردن روحیمون بهمون کمک میک
کاش جهت درست زندگی کردن توی این دنیا دستمون بیاد و اینقد بیهوده تلاش نکنیم در جهت های بی خود .. کاش هر چه زودتر خودمون رو دریابیم که چقدر در دنیا مشغولیم به غیر .. کسی که خدا بهش نگاه خاص داره خییییییلی، (البته قابل شرح نیست) درون خودش آزاده .. اسیر نمیشه .. و در همه حال داره حرکت میکنه و پیش میره ..
 
ما نهایت نهایت اهل یمین بشیم .. 
اما حال والسابقون .. حال دیگه ایه .. 
خدا تحویلشون میگیره 
خیلی بیشتر 
از آیه 33 سوره ی عنکبوت: 
لاتخف و لاتحزن انا منجوک
نترس و غمگین نباش؛ ما تو را نجات خواهیم داد.
 
یونس که از شکم نهنگ نجات پیدا کرد؛ آتش که بر ابراهیم سرد شد...شده یکی بغلت کنه بعد غم و دلتنگی و خستگی و اعتراضت شسته بشه و فقط حال خوب بمونه؟ ایمان همون آغوشه. ایمان ما رو نه فقط از "جهان فاسد مردم " که از خودمون هم نجات میده.
برای خودمون آغوش بخواهیم یا بسازیم؛ آغوشی از جنس امنیت، جنس ایمان.
 
اوضاع تلویحا بازنده بازنده شده ؛ 
ذهن ام قفل شده . 
دائم توی خواب فکرم مشغول بود
که چی بگم ؟ چطور بگم ؟! از کجا به کجا بگم ؟!
حس میکنم کسی دلش به حال ما نمی سوزه ... دیشب فهمیدم کسی جز خودمون پیگیرمون میشه،
خودمون داریم در مسایلی که انتظار داشته میشه محل ورود عاقلانه و منطقی خانواده ها باشه ،  وارد میکنیم؛ امیدوارم کار درستی رو انجام بدیم . 
یه سال پیش بود یکی از دوستام توی همین مرحله ازدواج ش به شکست خورد. 
توکل به خدا 
امروز داستان عجیب و جذاب یکی از دوستام رو گوش دادم 
اینکه که برای یه کار مهم که هیچ کس نمیتونسته انجامش بده توکل کرده بود یه توکل واقعی از جنس آرامش یعنی توکلی که هیچ استرسی تو دلش نبوده.
و در آخر هم همه چیز به نفعش تموم شده....گاهی وقتا ما آدما زورمون به بعضی کارا نمیرسه باید کسی رو وکیل مدافع خودمون قرار بدیم و فقط تلاشمون رو بکنیم و قطعا نتیجش به نفع خودمون میشه
مگه میشه خدا خودش گفته باشه کسی که اون رو وکیل کار خودش قرار بده کفایتش میکنه و بع
که یه روز بلاخره میونِ این درد ریشه می‌کنیم، جوونه می‌زنیم، رشد می‌کنیم، بزرگ می‌شیم ولی فراموش نمی‌کنیم. چون این فراموش نکردنه لازمه‌یِ رشده. که این درد چیزیه که خودمون انتخابش کردیم، پس چرا باید ازش فرار کنیم؟ ما باقی می‌مونیم کنارِ این درد و همراهِ باهاش رشد می‌کنیم. اونقدری که بلاخره یه روز زل بزنیم تویِ آیینه و با افتخار بگیم این آدمیه که خودمون ساختیمش. که این حجم از تغییر، انتخاب خودمون بوده. که باید بزرگ بشیم همپایِ این درد، به
والا من خیلی سواد مواد ندارم
ولی شما هم وطنان رو به یه چیزی اگاهی میدم یا حدال بهش فکر کنین
تا وقتی این درجه از نژآدپرستی و فاشیزم و مایرواگرشن و زنوفوبیا و این کوفت و زهرمارها توی مردم کشور ما هست، از بی سواد گرفته تا تحصیل کرده و همه شون هم توجیه دارن که نه ما خودمون میدونیم چی درسته چی غلطه.
بچه ها من هیچ امیدی به اصلاح کشورم ندارم. به دلیل داشتن مردم کوته فکر، دیکتاتور، و مریض.
خودمم جزوشونم البته.
از یه طرف میبینی پسره رتبه کنکورش دقیقا عین
 
یکی از چیزهایی که تو افزایش اعتماد به نفس مهمه اینه که خودمونو دوست داشته باشیم. احساسی که ما نسبت به خودمون داریم خودبخود به دیگران منعکس میشه. اگه حس خوبی به خودمون داشته باشیم، دیگران هم این حس خوب رو به ما خواهند داشت. و اگه حس بدی به خودمون داشته باشیم و اعتماد به نفسمون پایین باشه، هیچوقت یکی دیگه نمیتونه ما رو دوست داشته باشه.
ادامه مطلب
گاهی زندگی سخت است...و گاهی ما سخت ترش می کنیم...
گاهی آرامش داریم ، خودمون خرابش میکنیم...
گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشته هامون می شیم.
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش می کنیم..
گاهی میشه بخشید اما با انتقام اِدامش می دیم...
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه می دیم...
و گاهی
گاهی...
تمام عمر اشتباه می کنیم...و نمی دونیم یا نمیخواییم بدونیم...
کاش بیشتر مراقب خودمون ، تصمیماتمون و گاهی... گاهی های زندگیمون باشیم.
-----------------
هیچ آدمی قرار نیست همراه همیشگی تو باشه تو دنیا این یه امر کاملا بدیهی و منطقیه و باید بپذیریمش
باید یه بخشهایی از خودمونو همیشه واسه خودمون نگه داریم واسه اون روزهای تنهایی مطلق
یه بخشهای باحال و حال خوب کن! :)
اتفاقا حقیقت تلخی نیست.جالبه
همه مون گاهی نیاز داریم توی دنیای خودمون سیر کنیم بدون اینکه کسی باشه
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه و حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌دو
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید درباره‌ی زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
سلام
در گوشی میگه:
+ همیشه بهم آرامش میدی... ممنونم ازت!
_ چرا بس خودم اصلا آرامش ندارم؟
+ تو همه ی آرامشت رو به دیگران منتقل می کنی!!!
_ تا خودم آرامش نداشته باشم که نمی تونم به دیگران بدم؟! باید درون خودم باشه تا بتونم به بقیه بدم؟
+ نه! تو مثل انقلابی، که همشو صادر کردیم، هیچیش رو برا خودمون نگه نداشتیم!!! :))))
ب.ن. : خواستم جریان سفر رو بنویسم اما بس که جزییات قشنگ داشت و دلم نمیاد از خیر نوشتنشون بگذرم، خیلی طولانی میشه! بنابراین از خیر کلش احتمالا م
وقتی برای کشته شدن یک فرد نظامی اون همه ایرانی اومدن بیرون
و فریاد زدن مرگ بر آمریکا
وقتی که این همه جوون ایرانی توی خاکمون کشته شدن
من میگم مرگ بر  خودمون
که با سکوتمون این وضع رو ادامه دادیم
موقعی که بلا سر خودمون اومد و کمکی نبود و صدایی نبود
تازه می‌فهمیم ایرانی یعنی چه
تا بلا سر خودمون نیاد ... هیچ نمی‌فهمیم که چرا
مرگ بر خودمان
 
یکی از بی‌شمار ایراداتی که در خودم می‌بینم، این‌ئه که می‌دونم شبکه‌های اجتماعی [ اعم از اینستاگرام و توییتر ] باعث ازهم‌گسیختگی روان‌م می‌شن، ولی باز به فعالیت درون‌ش ادامه می‌دم. 
و اما مهم‌ترین چیزی که این شبکه‌ها رو [به ویژه توییتر] برام خطرناک می‌کنه، حجم پیام‌های پر از نفرت‌ئه. و مهم‌تر از همه نفرت از خودمون و چیزی که هستیم. 
شاید بدون اغراق این صفت تمام آسیایی‌های مقهور غرب باشه. ما به شدت اهل «خودتحقیری» هستیم. اخبار بد رو پر
اگر روابط شما آن طور که می خواهید نیست،
مطمئن باشید کسی که باید تغییر کند خود شما هستید. ما یک عمر منتظر زن ایده آل یا مرد ایده آل می نشینیم، زن ایده آل و مرد ایده آل وجود ندارد.
با خودتان فکر کنید و ببینید اگر شما مرد ایده آل یا زن ایده آل خود نیستید و اگر شما با خودتان ازدواج نمی کردید، چرا کس دیگری باید با شما ازدواج کند؟ 
اگر شما با تمام وجود عاشق خودتان نیستید و این عشق قابل لمس نیست و در پوست خود راحت نیستید، شفاف نیستید، صادق نیستید، این ر
چرا انسان ها تمایل به اعتراف دارند؟
چرا انسان ها نمی توانند چیزی در دورن شان نگه دارند؟
چرا من باید بگویم که درون من چه می گذرد و در نهایت چرا انسان ها پیوسته به دنبال یارِ غار و سنگ صبور می گردند؟
چرا انسان ها از نگه داشتن حرفی در درون و فکری در درون ابا و ترس دارند ؟
کاملا بداهه باید بگم که ما آدم ها(من و شما)  ممکنه در زندگی به مسائلی پی ببریم(در مورد خودمو،دیگران و یا جهان هستی) ولی اینکه تنها کسی باشیم که به این مسائل پی برده باشیم خیلی کمه و به ندرت پیش میاد اما چون از پیش نمیدونستیم و خودمون برای بار اول باهاش مواجه میشیم این تصور قوت میگیره که احتمالا بقیه هنوز بهش پی نبرده باشند!
حالا می خوام که بدون هیچ محدودیتی ازتون دعوت کنم اون دست رازهارو اینجا برای خودمون(من و مخاطبین عزیز جان) به یادگار بمونه!
یک سری از رفتارها وقتی مدام و هرروز تکرار بشن تبدیل می شن به عادت ، قطعا این عادت خیلی از مواقع به نفع ماست و خیلی از مواقع هم به ضرر ما ! ما هم اگر نگاهی به خودمون بندازیم به عادت های بدی می رسیم که شاید سال هاست دوست داریم تبدیلش کنیم به یه عادت خوب اما ناموفق بودیم .
تعهّد خیلی کمک کنندس بطوریکه اگر واقعا با خودمون عهد ببندیم که تغییر کنیم و پای هر سختی که در پی داره بمونیم ، کار شدنی هست ..
ادامه مطلب
همیشه ما آدم ها تصور میکنیم که توی زندگیمون در یک نمایشنامه ای معین، نقش خودمون رو بازی می کنیم. ولی بزرگترین فراموشیه ما اینه که یادمون میره صحنه تغییر میکنه. و بی دلیل خودمون رو وسط یک نقش جدید و یک اجرای جدید پیدا می کنیم.و همین مابین مُکرر زخمی میشیم تا یاد بگیریم و مکرر میفتیم تا بزرگ بشیم...چیزی که وسط همه این نقش ها نباید یادمون بره، اینه که، نباید تغییر کنی. خودت باشی. تا آدما، خودِ واقعی‌ِ تو رو دوست داشته باشن... ✨
نویسنده : مصطفی مداحی

   همش داریم و همشه داریم یکسری چیز مینویسیم با یک موضوع و محوریت خاص تا خودمون رو محدود کنیم و این ویژگی آدماست که محدود زندگی کنن. حالا زندگی محدود که دست خودمون نیست ولی محدود زندگی کردن که دست خودمونه. نیایم با چند تا انتخاب خاص محدود، محدودش کنیم و نتونیم کامل باشیم. خودمون رو بسته ی یک محفظه ی شخصیتی نکنیم تا مثل میمون توی قفس همه ما رو با انگشت نشون بدن و بگن آره این همون آدمیه که باید توی حصار خودش برای ما ادا در بی
درون یک فضاپیماراکه روی کره ماه فرود امده تصورکنیدوتصویرذهنی خودرابنویسید انشا کوتاه درباره فضاپیما روی کره ماه انشا درون یک فضاپیما روی کره ماه درون یک فضاپیما را که روی کره فرود امده است تصور کنید و تصور ذهنی خود را بنویسید انشا تصور کنید درون یک فضاپیما هستید که روی کره ماه توقف کرده اید انشا فضاپیما که روی کره ماه فرود امده انشا درون یک فضاپیماراکه روی کره ماه فرود آمده انشا درباره تصویر ذهنی از کره ماه
ادامه مطلب
یه روزی هم میاد که یکی می‌زنه روو شونه‌مون و به خودمون میایم و می‌فهمیم تموم عمر تنها بودیم و آدمایی که باهاشون خندیدیم و گریه کردیم و حرص خوردیم و عصبی‌مون کردن و دوسمون داشتن و دوست داشتنمون رو خرجشون کردیم تخیلمون بودن 
یه روزی میاد که اونی که زده روو شونه‌مون تا به خودمون بیایم یه صندلی می‌ذاره و روبرومون می‌شینه و زل می‌زنه توو چشامون و ازمون می‌پرسه چرا توو خیالمون این آدما رو ساختیم
 یه روزی میاد که می‌فهمیم همه چیِ دور و برمون
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدن
خدا به انسانها قدرت تصمیم گیری و اختیار و اراده داد ، قدرتی که وجه تمایز انسان با سایر موجودات و جانداران هستتوی زندگی یاد بگیریم تابع تصمیمات هیچ کس نباشیمهیچ کس بهتر از خود ما نمی‌دونه چی به صلاحشه و چی براش خوبهپس بهتره خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریماجازه ندیم هیچ کس اینا رو از ما بگیره و سلب کنهچون کسی که بتونه این قدرت‌ها رو ازمون سلب کنه ، قسمتی از انسانیت ما رو تسخیر کرده و
هر آدمی باید اعضا و جوارح خودش را بشناسه . چشم و گوش و دست و پا و سیستم گوارش و بالاخره اعضای جنسی خودش را .
ما نباید با بدن خودمون رودربایستی کنیم یا نامهربان باشیم باهاش .
عدم توجه درست به بدن منجر به بروز بیماری میشه .
ما تنها کسی هستیم که باید به تمامی با بدن خودمون آشنا باشیم و او را بشناسیم .
دعوتتون میکنم به دیدن دو ویدئوی کوتاه کاملا پزشکی و آموزشی .
هیچ محدودیت سنی هم نداره .
اینجا ببینید :
آناتومی دستگاه جنسی
sahaja_yoga@
روح وحشی 
گاهی امری درونی نباید در بیرون انعکاس یابد و لازم است مانند رازی در درون باقی بماند.
گاهی لازم است فرد از خود رفتار و حالاتی را بروز دهد که در درون او نیست و یا خلاف آن است.
آنچه که باید در رابطه با انتقال درونیات به بیرون مورد توجه فرد قرار گیرد هم‌راستایی درون و بیرون با حق و حکم الهی است. چه اینکه درون و برون انسان با یکدیگر در یک راستا قرار بگیرند یا نگیرند.

+نمیتونم منبع بزنم! :/
خیلی از دوستان و کاربران عزیز سئوال میکنند که ما برنامه های خودمون رو با چه برنامه ای می سازیم .  اگر این سئوال برای شما هم پیش اومده و علاقمند هستید که بدونید که چطور میشه بدون بلد بودن برنامه نویسی میشه یک اپ ساخت برنامه احکام شرعی ما رو نصب کرده و پنج ستاره بدهید . سپس از قسمت تماس با ما اطلاع دهید تا رمز آموزش های خودمون رو برای شما ارسال کنیم . با تشکر موفق باشید .
از کجا شروع می کنیم به اهمیت دادن به آدما توی ابعاد شخصی زندگیمون؟‌
اصلا تعریف شخصی چیه؟ خب واضح اینه که شخصی و غیرشخصی واسه هر کسی یه بازه ای از کارا رو پوشش می ده. اما با این حال، با همون تعریف شخصی از شخصی! یعنی خودمون می دونیم چی واسه خودمون شخصی هست و چی نیست...
یه بار یه نفر گفت که ما به خاطر بقیه باید به ظاهرمون اهمیت بدیم! که حال بقیه بهتر شه با دیدنمون! و اونجا بود که کلا ذهنم hang که چطور ممکنه یکی اینجوری به ماجرا نگاه کنه؟
فک کنم که خشمی
ما یه همسایه پایینی داریم،چون پنجره اتاق من مشرف به حیاط اوناست،بیشتر سر و صداهاشونو میشنوم...بعد تازگیا فهمیدم که همسایمون بارداره،امروز داشتم درس میخوندم،شنیدم دخترش که 5 سالشه داره بلند بلند با یکی بحث میکنه میگه اگه به حرف آبجیت گوش نکنی چشمات و در میارم:|فهمیدی؟من آبجیتم ازت بزرگ ترم هر کاری گفتم باید بکنی:|
اولش فک کردم اینا بچشون به دنیا اومده و زود رشد کرده،بعد متوجه شدم توهمی بیش نیست:|
+کاش یه دوست درست و حسابی داشتیم که حداقل شادمه
آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره ..
 
 
البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه
اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.
دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو
عناصر HTML (زبان نشانه گذاری Hypertext Markup Language) از لحاظ تاریخی به عنوان عناصر بلوک سطح یا عناصر درون خطی دسته بندی شدند. عناصر درون خطی هستند که فقط فضایی را محدود می کنند که توسط برچسب ها تعریف عنصر را، به جای شکستن جریان محتوای، اشغال می کنند. در این مقاله، ما عناصر درون خطی را بررسی خواهیم کرد و این که چگونه از عناصر بلوک سطح متفاوت است
درون خطی در مقابل عناصر سطح بلوک: تظاهرات بخش
ادامه مطلب
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدن
خدا به انسانها قدرت تصمیم گیری و اختیار و اراده داد ، قدرتی که وجه تمایز انسان با سایر موجودات و جانداران هستتوی زندگی یاد بگیریم تابع تصمیمات هیچ کس نباشیمهیچ کس بهتر از خود ما نمی‌دونه چی به صلاحشه و چی براش خوبهپس بهتره خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریماجازه ندیم هیچ کس اینا رو از ما بگیره و سلب کنهچون کسی که بتونه این قدرت‌ها رو ازمون سلب کنه ، قسمتی از انسانیت ما رو تسخیر کرده و
متخصصان باربری درون شهری سپند بار با انواع خدمات جابجایی طراحی شده در کل مراحل از برنامه ریزی گرفته تا بسته بندی و بارگیری به شما کمک خواهند کرد. باربری درون شهری سپند بار به ارائه خدمات بی عیب و نقص می پردازد. با توجه به تجربه و مهارت بالایی که پرسنل آن ها دارند […]
نوشته باربری درون شهری اولین بار در سپند بار. پدیدار شد.
باربری درون شهری
منبع : سپند بار
 
 
تا یه مدتی کلا ذهنم درگیر یه فکرایی بود. فقط فکر میکردم و حسرت میخوردم. اونم این که چی میشد  خودمون میتونستیم ادمای اطرافمونو انتخاب کنیم؟! مثلا خیلی از ادمهایی هستند که می بینیمشون و با خودمون میگیم چی میشد این با من نسبت نزدیک داشت؟ چی میشد این دوست من میشد؟ مثلا با خیلیا توی فضای مجازی اشنا میشدیم و این غریبه گاها از صد تا اشنا اشناتر میشد با ما. اونقدری که از تمام جیک و پوکمون خبر دار میشد. با اون راحت بودیم و با خودمون میگفتیم ای کاش هم
سربار غم خود شده ام  میچکم از سر یک خار درون دل شب
که از ساقه ی یک گل بی رنگ به بیرون جسته
میچکم از دل یک فرض محال به یک کاسه ی شک
یا که از فرط فراق من و اندیشه ی روز
میچکم روی زمین یک خواب
به زمان می نگرم 
راهزن می آید در یک آن
کاروان رویا را به یغما می برد
به زمان می نگرم 
در مرگی به تن مردی خوش آمد میگفت 
مرد بی چاره به دربان خیره
به امید خواب دیدن زیر لب از طرب صبح میگفت 
به زمان می نگرم 
سربار غم خود شده ام
جام از دست من افتد به درون یک راز
راز از
 
گاهی خودمون، عاملِ این هستیم که در کنج بنشینیم
 
و از زمین و زمان بهمون فشار وارد بشه و ...
 
گاهی خودمون هستیم که با رعایت نکردنِ محدودیت ها
 
و خطوط قرمز و نارنجیِ شخصیتِ
 
خودمون ، باعث میشیم که بقیه از خطِ قرمز ها هم فراتر بروند
 
و فکرِ ما رو مشغول کنن.
 
این خودِ ما هستیم .
 
یک فردِ منحصر بفردِ مستقلِ کامل .
 
که برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعیمون تصمیم های
 
اساسی و پایه ای میگیریم .
 
از دانشگاه رفتن گرفته تا ازدواج ،که مهمترین تص
16/7/97امروز گوشی موبایل دستت بود منم گفتم سوفیا عشقم بگو الو سلام بابا،واااای باورم نمیشه تو سریع گفتی الو للام،باورت نمیشه کشته شدم از بس ذوق کردم،صبحشم خاله گفت دست نزن بده،تو هم سریع گفتی بده!!!!وای مامان شکر خدا که تو رو دارم ماشاءالله بهت که ایقد تیز و باهوشیکلمه های که میگی رو دوست دارم همون موقع برات بنویسم اما وقت نمیکنم مخصوصا این روزا که اسباب کشی داشتیم و از خونه رجایی اومدیم خونه جدید،ان شاءالله که اساب کشی بعدی خونه خودمون باشیم،
گاهی پیش میاد که یکدفعه متوجه میشیم  جورابمون  سوراخه و اگه دیگران ببینن خجالت زده و شرمنده میشیم.
مثلا اگه مسجد باشیم و دیگران جورابهای سوراخ شده ما رو ببینن موقع نماز یک نوع کوچکی احساس می کنیم.  در نماز در برابر خدایی می ایستیم که همه عیوب ظاهر و باطن ما رو میبینه و باید با نهایت خضوع و خشوع و شرمندگی در برابرش بایستیم نه باحال کسالت و فکرمون همه جا بره جز پیش خدا. پیش خدا بدجوری جورابامون سوراخه و وضع خرابه و باید متوجه وضع خودمون باشیم.
htt
سلام...شبتون بخیر
اول کاری میخواستم یکم از ضرورت {خودشناسی} براتون بگم
همه ما ذاتا عاشق خودمون هستیم و برای خوشبختی خودمون حاضریم هرررکاری کنیم....
ولی اگه یه نگاه به بشریت بندازیم چند درصدشون احساس خوشبختی دارن؟!چند درصد به ارامش واقعی (نه یه لذت و ارامش کاذب و زودگذر) رسیدن؟
هرروزی که میگذره به اختراعات و اکتشافات و پیشرفت صنعت و راحتی زندگی جوامع امروزی بشر اضافه میشه ولی...ولی بیاین ببینیم ادما تو این زمونه زندگی با ارامشی دارن یا صد سال دو
وقتی تمام لذت و زیبایی زندگی در روابط اجتماعی و حتی شغل خلاصه میشه باید ترسید . این یک زنگ خطره !
آدم های زیادی را میشناسم که به ندرت با خودشون تنها میمونند .
میگن حوصله ام سر میره .
دور هم خوش میگذره .
واقعیت اینه که اغلب ما می ترسیم که با خودمون تنها بمونیم .
بلد نیستیم در تنهایی لذت ببریم .
هنرمندان بخصوص در هنرهای تجسمی ، نویسندگی ، نوازندگان و موارد مشابه کمتر با این مشکل روبرو میشن .
افرادی که کتابخوان هستند هم .
هر چیزی به قاعده . انسان موجود
حنجره که تنه تولیدکننده نغمه در مردم است درون لحظه بلوغ به علت فراز روبیدن مدل هورمون مردانه یا تستوسترون رشد می کند. رشد کردن و محکمی یافتن نخ های صوتی درون حنجره باعث بم تر شدن نغمه می شود. این رشد زننده طناب های صوتی درون مبدا ممکن است باعث شود صدای پسر نوجوان نخراشیده شود که معمولا فقط چند ماه طول می کشد و به تدریچ فرد با آن تطبیق می نرم. افراد تو زمان های متفاوتی کبیر می شوند و بنابراین این تغییرات لحن تو فدایی پسران زودتر و درون برخی دیگر
 
از شاهکارای قسمت پنل تو مطالب جدید  بیان این است : 
نمیشه متن کپی شده خودمون رو تو پست خودمون در حالت عادی مثل قبل کپی کنیم‌ :| مگر با شرایط جدید که با گوشی بسختی انجام میشه :|
با تشکر از تمام تلاشگران این عرصه بخصوص مدیریت بیان :|
 
 
ادامه مطلب
ممکن نیست در گذشته حرفی زده یا کاری کرده باشیم و حالا که بهش فکر می کنیم یا یک دفعه یادمون میفته شرمنده نشیم پیش خودمون! حس بدیه واقعا
فکر می کنم انسان هر دفعه که احساس میکنه دیگه عقلش رسیده همون موقع بازم پایین تر رفته! مطمئن بودن یا احساس بی نقصی مقدمه شکست های سنگین بعدیه!
ترک کردن یک عمل بد از دید خودمون نه دیگران به تمرین کردن نیاز داره و همینجوری خود بخود درست شدنی نیست.
پ ن: زندگی خیلی ساده و پیچیده س نکته مهمش اینه که یک آن ممکن تموم بشه!
"
نمی‌دونم چی شد که یک بار موقع صبحانه با هم‌اتاقی‌م تصمیم گرفتیم خودمون رو فاش کنیم. بی‌کم و کاست قصه‌ی زندگی‌هامون رو بریزیم وسط و نترسیم از قضاوت شدن. نترسیم از فاش شدن و از عمق وجودمون خودمون باشیم. 
اما علت اون صبح هرچه که بود، نتیجه‌اش امروزی بود که از اتفاقی که براش افتاد، با هم گریه کردیم. تجربه‌های مشابهمون رو گذاشتیم وسط و هم‌دردی و هم‌دلی رو به معنای واقعی کلمه امروز تجربه کردم. 
گفت: اگه تو امروز نبودی من چی کار می‌کردم؟ گفتم:
نام کتاب: بازگشت شازده پسر
نویسنده: الخاندرو گیلرمو روئمز
ترجمه حامد رحیمی
تعداد صفحات: 110 صفحه
این کتاب داستان در ادامه کتاب شازده کوچولو اثر اگزوپری، توسط نویسنده آرژانتینی با کسب اجازه از بنیاد اگزوپری نوشته شده.
جملاتی از کتاب:
"بهترین راه برای حل یه مشکل اینه که مثل یه مشکل بهش نگاه نکنیم بلکه مثل یه اشکال یا یه چالش درنظرش بگیریم."
"احساس گناه ما رو فلج و از حل بسیاری از مشکلات دور می‏‏کنه. قبول کردن مسئولیت باعث میشه اون احساسات ناپدید
تا وقتی آدم یه کاری داره و باید کارش رو انجام بده و مسئولیتش رو انجام بده، همه میخواد زودتر تموم شه تا راحت شه
ولی امان از وقتی که خلاص بشه!
یکم که آروم گرفت، فکر و خیال میزنه به سرش
چی کار کنم چی کار نکنم آینده چی میشه گذشته حیف شد اینجوری شد، چرا وضع  الانم خوب نیست و ‌...
و از همه مهم تر 
چرا تنهام
مگه میشه از تنهایی لذت برد؟
حتی اگه زخم خورده باشی ، حتی اگه درون گرا باشی، حتی اگه عادت‌کرده باشی
این هم یکی دیگه از دروغ هاییه که به خودمون می‌گی
گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم.
 
 به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه. 
 
در حقیقت، حتی اگر بخواهی آنرا گم کنی نمی توانی. گنج، خود وجود توست. اما تصمیمهایی که گرفته ای، حماقتهایی که به خرج داده ای تو را گدا ساخته است.
 
 فراموش کرده ای که چگونه زبان نوش
اینکه آزادی باید چی باشه، سوال همیشه هاست...
امروز به این فکر کردم که آزادی باید به دست آوردنی باشه. همون طور که آزادی و رسیدن به خود اصیل تلاش کردنیه. ما باید به اندازه ای آزاد باشیم که آزاده ایم. که از خود رهاییم... گرجه... ما آزادیم تا خودمون رو آزاده بسازیم. یعنی حتی وقتی که آزاد نیستیم هم این آزادی رو داریم که خودمون رو در خود نااصیل بیشتر و بیشتر زندانی کنیم... قوانین اجتماعی شاید باید از قوانین جان بیان؟ و ما توی بستر اون قوانین آزاد باشیم کا
دل ما اگه گلهای خوش بو داشته باشه به خودی خود فرشته های خدا (زنبور های عسل زیبا) رو به طرف ما میاره و نتیجه اش هم عسل های خوبی میشه که برای ما درست میشه.
اما اگه پلیدی و آلودگی کینه و بدی در دلمون باشه خود به خود  مگس های شیطانی میان دنبال بوی بد اون آلودگی و نتیجه اون میشه رفتن دنبال وسوسه های مکرر شیطانی که خودمون موجب اومدن اونها شره بودیم اما بعدا دیگه اختیار می افته دست شیطان که هر کجا بخواد ما رو میبره چون خودمون با ضعفمون دعوتشون کرده بودی
با ع میریم خونه میم . ما سه تا همدم شادی و غم و غرغر و ذوق کردن های همیم. حداقل روزی یک ساعت رو توی گروه واتس اپ حرف میزنیم و خودمون رو خالی میکنیم. از چند ساعتی که کنار هم بودیم حداقل یک سومش رو در مورد خونواده همسر و غصه هایی که داشتیم حرف زدیم. در مورد چیزایی که توی دلمون دفن شده بود و رسوب کرده بود. در مورد چیزایی که نتونسته بودیم با کسی درمیون بذاریمش. توی خلال صحبتامون من به حرفای صهبا یه گریزی زدم . اینکه بیایم فکر کنیم اونا خانواده خودمونن
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه‌وقت پامون نلغزه.ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست هرکدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام هیچ کار احمقانه‌ای چطور می‌خو
به نظرم باید به درون خودمان سفر کنیم
جایی که خشم در مقابل غم قرار گرفته است
جایی که خشم دارد در گنجه دل پنهان می شود
جایی که ترس در ناخودآگاه ما ریشه می دواند
باید برویم و از نزدیک تقابل درون را ببینیم
درست همان جایی که لبه پرتگاه ایستاده بودیم
همان جایی که تعارض ها شروع شد
من به دنبال تقابل این تعارض ها هستم
جایی که برای حفظ عشق و علاقه، فاصله میگیریم 
تا خشم عشق را نابود نکند
باید به درون خویش سفر کنیم
و با خود درون روبرو شویم
باید آن کودکی که
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه وقت پامون نلغزه. ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست کدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ 
ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام  هیچ کار احمقانه چطور می‌خواس
تنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بی‌منطق می‌سازه. یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم. کسی که شنونده‌ی بهانه‌‌های ریز و درشت‌مون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه ‌نفر که تویِ اوجِ بی ‌منطقی‌مون، صبور‌ترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون می‌دونیم حرفی که می‌زنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید
 
یکی از بزرگترین موانع خوشبختی ما میدونید چیه ؟اینکه ما در عوض اینکه دنبال شادی‌ها و خوشی‌های در دسترس در کنار عزیزانمان باشیم و خوشبختی را با یک لبخند از ته دل و حتی با خوردن یک بستنی و چیزهای ساده و در لحظه تجربه کنیم به دنبال این هستیم که خوشبخت به نظر بیاییم .اینه که وقتی میریم شمال و چند روز را با بهترین دوستانمون سپری میکنیم و از ته دل شاد میشیم وقتی بر میگردیم احساس خوشبختی نمیکنیم و به خودمون میگیم :
ای بابا ما هم که الکی خوشیم و خودم
همیشه قبل اینکه فحش بدیم اگه به چندتا چیز فکر کنیم میبینیم اون فحش داریم به خودمون میدیم ینی چی؟ ینی اینکه من اگه به عشقم فحش بدم دارم به خودم فحش میدم یه مثال کوچولو میزنم (ببخشید) مثلا وقتی من بهش بگم "آشغال" خودم زیر سوال میرم چطور؟ من دارم با همین "آشغال " زندگی میکنم باهاش خوشی و بدی میگذرونم همسرمه . همین آشعال پدر بچه هامه خلاصه که هرچی توهین کنیم به خودمون کردیم.
یه مشاور میگف حتی با همسرتون جلو بقیه یا تو پارک بگو مگو نکنین بزارین تو خلو
من هیچ وقت نفهمیدم زن بابابزرگ دوستش داشت یا نه اما الان تقریبا مطمئن شدم که دوستش نداشت... وقتی عملش کردیم مدام زنگ میزد اما تنها چیزی که می گفت این جمله بود نیاریدش خونه!! آوردیمش خونه خودمون اما یه روز قبل از عید گفت من میخام خونه خودم باشم نه اینکه اونجا راحت باشه نه خجالت میکشید .. فقط ده روز دووم اورد ... بابا قبول نکرد خونشون ختم بگیریم... ختمشا اینجا گرفتیم خونه خودمون... وقتی زن بابابزرگ از در اومد تو شروع کرد به گریه کردن اون لحظه با خودم ف
سلام:))
دکتر مجتبی شکوری، که احتمالا خیلی‌هامون می‌شناسیمش - یک واقع‌بین و در عین‌حال آرمان‌گرا، یک لطیف متفکر پرهیجان- دو سال پیش ٨گام برای موفقیت در سال جدید نشون داد.
«من مجتبی شکوری هستم و فکر می‌کنم این حرف‌ها درباره دنیای بعد از مرگ نیست. حقیقت واقعی درباره زندگی قبل از مرگ است. درباره این‌ که چه‌طور به سن ٣٠ یا شاید ۵٠سالگی برسید بی‌ آن‌ که بخواهید تفنگ روی شقیقه‌تان بگذارید.»
درباره ٨ زندان صحبت کرد که باید ازشون فاصله بگیریم. ک
سلام
اخیرا متوجه شدم صدای درون و بیرون خیلی با هم فرق دارن. 
بزارید یکم باز کنم صدای بیرونم رو تا بگم براتون صدای درونم چیه.
مدل انسان تو ذهنم اینجوریه الان که یه صدای درون داره که هم فکر های درونشه هم نظراتش. نظراتش راجع به خودش و بقیه. یه صدای بیرون هم داره که چیزیه که بقیه میبینن از ظاهرش و از کلماتش و  body language اش. و یه چیز دیگه که مهم نیست. 
برای این که این رو تست کنیم، میشه از یه نفر بخوایم ازمون فیلم بگیره، در طول روز و مکالمه هایی که داریم،
اومدم اصفهان.
دلم برا شهرم تنگ شده بود. مخصوصا آدماش .
البته اینبار با اوتوبوس اومدم و نه با ماشین خودم.
دومین باری بود که با خانومم با اتوبوس سفر میکردم.
اولین بار تقریبا اوایل دوران عقدمون بود.
یادمه اوندفعه هم مثل اینبار صندلیش خراب بود و کمرش درد گرفت. شرایط هم طوری بود که نشد صندلیمون رو با هم عوض کنیم.
ماشین خودمون درسته که کوچیکه و توی سربالاییها کم میاره و کولر نداره و سر و صدا خیلی داره و صندلیهاش راحت نیست و مدام خراب میشه و .... ولی با ه
 
درون ما ، ما را بس .به نظرم همیشه درون خود آدم ها برای خودشان کافی‌ ست و همین درون می داند حقیقت چیست .برای من همیشه ، همین کافی بوده‌ است . همین که بدانم خودم در درونم چه کسی هستم و چه کاری انجام می دهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام می دهم .برای من همین کافی‌ ست و به همین علت در بسیاری مواقع فقط سکوت می کنم و گاهی کنار می روم . اگر که در بیرون بدن راه فراری باشد مانند حرف زدن ، توضیح دادن و دروغ گفتن ، در درون هیچ راه فراری نیست . هیچ . و همین برا
اومدم اصفهان.
دلم برا شهرم تنگ شده بود. مخصوصا آدماش .
البته اینبار با اوتوبوس اومدم و نه با ماشین خودم.
دومین باری بود که با خانومم با اتوبوس سفر میکردم.
اولین بار تقریبا اوایل دوران عقدمون بود.
یادمه اوندفعه هم مثل اینبار صندلیش خراب بود و کمرش درد گرفت. شرایط هم طوری بود که نشد صندلیمون رو با هم عوض کنیم.
ماشین خودمون درسته که کوچیکه و توی سربالاییها کم میاره و کولر نداره و سر و صدا خیلی داره و صندلیهاش راحت نیست و مدام خراب میشه و .... ولی با ه
باورت میشه مجتبی!!!؟؟؟
سالها با مخالفانت دوئل میکردی و سعی میکردی فقط حرف خودت رو به کرسی بنشونی اما حالا که گوشه رینگ گیر کردی میگی چرا حسن روحانی به انتقاداتت توجه نمیکنه!
 
آره مجتبی؛ خیلی سخته ۸ سال تحمل کنی و چیزی نگی و کسی به غدغه هات توجه نکنه اما یادت میاد اون روزی که همه چیز به نفع تو بود به دغدغه های بقیه توجه نمیکردی و می‌گفتی مقصر خودتی چون تلاش نکردی !
 
حالا هم توی وضعیتی گیر کردی که اگر فقط چرخ عقب ماشینت از در گاراژ بیاد بیرون خ
در زندگی ما انسان ها
گاهی پیش میاد که غافل میشیم از تمام دلایلی که ساده به نظر میان اما شدیدا مهم هستند.
دلایلی چون : محبت ، عشق ، هم کلام شدن ، شنیدن ، حرف زدن و به آغوش کشیدن عزیزان.
نمیدونم شاید انقدر غرق مسائل دیگه ای شدیم که زیادی جدی گرفته شدن ، و هیچ نقطه اشتراکی با دلایلی که گفتم ندارن.
درست با توجه به بازه زمانی و تجربه ای که از اتفاقات پیرامون کسب می کنیم ، ولی باز از نظر شخصی "تلنگر" ی بهمون زده نمیشه و به خودمون نمیایم. 
شاید زمانی به خو
 
تا حالا شده از خودمون بپرسیم کهقیمت یک روز زندگی چنده؟پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمیکنیم؟قیمت یک ساعت روشنایی خورشید چنده؟قیمت یک دست سالم چنده؟یک چشم بی عیب چقدر می ارزه؟قیمت یک سلامتی فابریک چنده؟اینا همه لطفه …همه نعمته که ما به حساب حق و حقوق خودمون میذاریمتا اونجا که اگه صاحبش بخواد میتونه همه رو آنی ازمون پس بگیرهقدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر …به زندگیت ایمان داشته
وقتی یکی بهمون ظلم میکنه میگیم طاقت بیار امتحان خداست
وقتی پدری در حق فرزنداش جفا میکنه میگیم امتحان خداست
وقتی یکی پولمون و میخوره میگیم خدا ازش نگذره
وقتی مورد ظلم واقع میشیم میگیم خدا لعنتش کنه!!! وقتی همسر یکی خیلی بده میگن بخاطر خدا تحمل کن بمون پاش ناشکری نکن!
وقتی مریض میشیم و دکتر نمیریم میگیم خدا خودش سلامتی بده!!!!
دست نگه دار!!!!
چرا میخوایم بی مسولیتی های خودمون و گردن خدا بندازیم؟!؟
چرا خودمون نمیریم حق خودمون و بگیریم منتظریم خدا ب
 Shirazart.blog.ir 
۱- روش نقش انداختن بر روی لوح فلزی به وسیله ی واکنش اسید بر روی لوح .نخست طرح بر روی یک غشاء مقاوم به اسید با سوزن حک می شود تا سطح فلزی زیر آن آشکار گردد .سپس لوح در درون حمام اسید غوطه ور می شود و اسید به درون خطوط خراش خورده ی طرح نفوذ می کند .هر چقدر لوح مدت بیشتر در درون ظرف اسید بماند ، عمق خطوط بیشتر می شود .گاه برای تاکید بیشتر بر برخی نقاط خاص از طرح می توان باقی قسمت ها را با لاک الکل پوشش داد و سپس این کار را مجدداً تکرار کرد ‌.
گاهی الکی الکی سر یه مشت تاراحتی و عصبانیت،آدما رو از خودمون می رونیم.این یک اشتباهه بزرگه،بدون شک.مگه ما چقدر زنده می مونیم؟مگه دنیا تا کجا ادامه داره؟مگه زندگی چقدر دووم میاره؟اصلا ارزشش رو نداره که بخاطر ناراحتی ها و عصبانیت ها بین خودمون و عزیزامون فاصله بندازیم.چون که بعدش،یه کم که بگذره،خودمون حسرت می خوریم.حیفه،خیلی حیف!من توی اینجور مواقع با خودم میگم:اگر امروز یا فردا،طرف(کسی که از دستش ناراحت یا عصبانیم)یه اتفاقی براش بیوفته،یه
ربطی نداره متأهلی یا مجرد،"مکث "را تمرین کن.گاهی زندگی سخته وگاهی ما سخت ترش میکنیم!گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم!گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامونیم!گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم!گاهی میشه بخشید اما با انتقام اِدامش میدیم!گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم!گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم!گاهی...گاهی...گاهی...تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یاش نمیخوایم بدونیم!کاش بیشت
من یه آدمم..مثل خیلی از آدمای دیگه یه سری عیب و ایراد دارم..
اما خب حداقل این شجاعت رو دارم که بیام در موردش بنویسم و از خودم بخوام که بهش فکر کنم...
فکر میکنم همه مون حداقل یک بار تو عمرمون از اصطلاح "خلایق هر چه لایق" استفاده کردیم..
تو خیلی از موقعیت هایی که بهمون بدی شده، خیلی از اوقات که تنها گذاشته شدیم و طرف مقابل یکی دیگه رو ترجیح داده، خیلی از اوقات که طرف مقابل قدر خوبی هامون رو ندونسته و ....
خواستیم خودمون رو آروم کنیم یا چی؟ اما هی مدام تو
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_شصت_و_نهم
.
غذا رو که پخش کردیم ساعت یک بود که خودمون نشستم تو کوپه واسه خوردن 
تا حالا اینقدر کار نکرده بودم
چیزی نگذشته بود که صدا زدند بیاین تنقلات پخش کنید بعد پخششون با فاطمه رفتیم تو راهرو قدم بزنیم
بعد این همه دردسر دوتا چیپس و یکم میوه هم به خودمون رسید
بقیه ی مسیولا خواب بودن از خستگی
یه دفعه محمد از کوپه اومد بیرون
ادامه مطلب
خیلی از ما آدم هایی در پهنه چند ساله زندگی مون داشتیم که دلمون رو شکستند غمگین مون کردند و رفتند، فرق نمی کنه چه نقشی داشته، مهم نیست چه بلایی سر احساس ما آورده، مهم این که بار سنگین کدورت رو با خودمون حمل نکنیم، مهم این که خودمون حال مون بهتر باشه، باید خاطرات این آدم ها رو دفن کرد، خوب یا بد، یک بار برای همیشه، سر مزار خاطرات شون با دل سیر گریه کرد و بعد اون فکر کردن به هر کدوم این خاطرات فکر کردن به ماهیت یک موجود مرده است، شاید در گوشه ای از
با توجه به  نوع محصول (تک لایه و یا دو لایه) پلی استر و تیشو (پشم شیشه) درون تشتک قیر قرار می‌گیرند. پس  از آن با مواد پرایمری یا قیر دمیده ترکیب میشوند.
همینطور ضخامت لایه به وسیله مجرای خروجی که در بالای تشتک قیر قرار دارد شده تنظیم میشود.
پس از آن ورق آلومینیومی به لایه ای آغشته به مواد، میچسبد و درون حوض آب می‌شود. لایه با عبور از حوض آب  از بین غلطکها سرد میشود.
وارد مرحله بعد می شویم. در این مرحله پلاستیک به پشته لایه  آن اضافه می‌شودد و عا
مشکل از جایی شروع میشه که بنا رو میذاریم به قضاوت در حالی که میتونیم این کارو نکنیم! اگر در مورد یک شخص فکر اشتباهی داریم میتونیم بهش بگیم که توجیهمون کنه نه اینکه اون فکر اشتباه رو اونقدر توی ذهنمون تکرار و بزرگ کنیم که دیگه نشه جمعش کرد.
وقتی با یکی سر یه موضوعی دعوا داریم بهش بگیم فلانی من سر فلان موضوع باهات دعوا دارم. قانعمون کرد چه بهتر نکرد خدا همراهش باشه. هیچوقت نباید حاضر باشیم با فکر اشتباه خودمون یهو رابطه رو خاتمه بدیم و کینه اند
سلام
یکی از درس های تاریخ اینه که وقتی به حق رسیدی باید حواست باشه کله ات رو از دست ندی.
یعنی کسی که به حق رسیده متاسفانه نمیتونه خود حقیقت رو بگه. چون شیاطینی که بدن آدما رو تسخیر کردن، موجودات جالبی اند
در مقابل حقیقت یه کاری میکنن که آدما گارد بگیرن و احساس ناراحتی(راحت نبودن) کنن!!
قطب نمای حقیقت خیلی عمیق و درونمونه این می‌تونه راهنمای خوبی تو این راه پیدا کردن خدا باشه. ا
این متن هم یه سیگنال از قطب نمای حقیقت جوت ای آدمیزاد
یه نشونه هم می
امروزو نصفه نیمه شروع کردم. الان دیگه بشینم پاش تا عصر وقت دارم. شب خونه زندایی بابام دعوتیم! ما با اینها بیشتر ارتباط داریم تا خاله هام یا عمه هام. مامانم اولش گفت نمیریم بعد یعنی من راضیشون کردم میخوام به مناسبت سالگرد ازدواج مامان بابام کیک درست کنم. خلاصه که وقت زیادی ندارم برای خوندن. خوب شد زبانم این چند روز کار کردما. استرس دارم براش احتمالا تا عصری فقط زبان برسم بخونم :/ اشتباه کردم گفتم بریم به نظرت؟ اخه دیدم مامان همش شیفتی میره خونه
غده درون‌ریز و متابولیسم یا اندوکرینولوژی (به انگلیسی: Endocrinology) شاخه‌ای از بیولوژی و پزشکی است که با دستگاه درون‌ریز و بیماری‌هایش سر و کار دارد.
پزشک فوق تخصص غدد به بررسی بیماریهای غدد درون ریز و ارایه درمان یا کنترل این اختلالات میپردازد. غدد درون ریز در بزرگسالان شامل غدد تیرویید، فوق کلیوی، بخش درون ریز لوزالمعده و غدد لنفاوی میباشند. همچنین بررسی اختلالات رشد و کوتاهی قد و بررسی علل و درمان بلوغ زودرس، اختلالات قائدگی و پرمویی، بیم
#کلمه ای خواهم ساخت...

دلــم کلبـه ای می خــواهــد
کلبه ای خواهم ساخت
درون جنــگـل و باران
آن دورها
بـه دور از رنـگ آدم هــــا،
مـن و آوازِ شوکاها
مـن و آواز آب رود
مـن و یــک کلبــه ی پـــر دود
مـن و چــای قند پهلو
کنار خیام و حافظ با شاملو
بـه دور از ننــگ
به دور از نـــام،
به دور از غـوغــا و هر بلـوا،
بـسـان بــــرگ که از شاخه جــدا گــردد
درون مـن پُــر از شــورش
پُــر از فـریـــاد
درون جنـگل و باران
دلــم یـک کلبــه می خــواهــد.
#سعید_فل
 
 
زمان ما:-کلاس چندمی ؟ما: سوم راهنمایی!
- ینی کلاس نهمی ؟ ماشالله ماشالله!
این بین ما شروع می کردیم با خودمون شمردن که اول دوم سوم و الی آخر که ببینیم سوم راهنمایی میشه نهم یا نه ؟!
  
  
 الآن :ما:کلاس چندمی ؟
-کلاس هشتم!
ما: میشه چندم ؟ دوم راهنمایی ؟
 و ما این بین باز با خودمون میشمریم که اول دوم سوم و الی آخر که ببینیم هشتم میشه چندم!؟؟
  
 چرا خب :| هم اون موقع داستان داشتیم هم الآن -_- 
  
 + سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی فاصله مدرسه تا خونه رو با
توبه به درون یا توبه به خویشتن چیست؟
توبه به معنای بازگشت است. بازگشت به اصل و ریشه. بازگشت به حقیقت. بازگشت به خیر و سعادت. و بازگشت به خدای متعال...
اساسا توبه را همواره بازگشت و به خداوند و پوزش خواستن از محضر او دانسته اند.
اما در واقع چنین نیست.
زیرا گام اول و اساسی در توبه بازگشت به خود و ارزیابی عملکرد خویش است. هنگامی که نفس آدمی عملکرد خویش را ناسازگار با حقیقت  و درستی در می یابد، پشیمان و اندوهگین می شود و برای جبران و اصلاح آن به محضر خ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها